نفسم،یگانه زهرانفسم،یگانه زهرا، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

یگانه زهرا، هدیۀ آسمانی

این روزای ما

سلام عسلم خوبی خوئشگلم این روزا داری بزرگ تر می شی و من حسم ازت بیشتر و بیشتر میشه گرسنگی شما رو بیشتر حس می کنم انقد که یک شب که برای آزمایش دیابت حاملگی باید چیزی نمی خوردم نتونستم حرکتای شما رو تحکل کنم و ساعتای 12 شب دیگه رفتم شام خوردم و آزمایشم و تاخیر انداختم عزیزم، رضا جون هم خیلی منتظرته و دایم پیشت می یاد و باهات صحبت می کنه و ازت می خواد که مامان رو اذیت نکنی الهی فدای رضام بشم که برات غصه تعریف میکنه و کلی قربون صدقه ات میشه و بهت میگه من مامان رو با نی نی خوشگلمون تقسیم کردم شاید باورش مشکل باشه ولی عشق رضا به شما دست کمی از من نداره و فوق العاده مواظبته که من مبادا روی زمین بشینم و نی نی اذیت بشه یا ای...
23 مرداد 1393

پایان 5 ماهگی

سلام نفسمممممممممممم خوبی خوشگلم عسلم این روزا خیلی تکون می خوری تکونایی کا از اول ماه 5 حسشون می کنم این روزا شدیدتر و شیرین تر شده پنج شنبه برای سومین بار برای سونوی دکتر شاهسون رفتیم ولی چون دمر بودی و نمی تونست چیزی رو چک کنه گفت برید دوباره ساعت 8 بیاین و قبلش چیزای شیرین بخور وای مامانی تا من این رو شنیدم گل از گلم شکفت می دونی دیگه چند وقتیه که هوس شیرینی ناپلئونی کردم ولی بخاطر وزنم نمیخوردم و تا این رو دکتر گفت به بابایی گفتم بریم شیرینی بخریم. قربونت بشک که انقده به فکر مامانی هیستی نمی گذاری آرزو به دل بمونم خلاصه ساعت 8 دوباره رفتیم و شما یک کوچولو تکون خورده بودی که تونست یک مقدار از موارد رو چک کنه مثل سپتو...
11 مرداد 1393

چک 17 هفته

سلام نفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــسم خوبی مامانی عزیزم هفتگیت مبارککککککککککککککککککککک یک ساعت پیش بود که صدای قلبت رو دوباره شنیدم و کلی کیف کردم امروز بابایی برام وقت دکتر گرفته ولی چون صبح بود من و داداشی تنها رفتیم رضا جونی برای اولین بار بود که صدای قلبت رو می شنید الان هم داره از قلبت صحبت می کنه که وقتی بزرگ بشی قلبت هم بزرگ می شه خدا رو شکر همه چیز مرتب بود و شما هم داشتی حرکت می کردی و صدای حرکت هات رو به وضوح می شد شنید هفته بعد سونوس تعیین جنسیت داریم دکتر گفت دیگه می تونی کارای شخصیت رو انجام بدی و چون درد های کمرت کمتر شده نیاز به استراحت شدید نداری انشالله هفته دیگه با خبر جنسیت م...
2 تير 1393

رضا جونم و نفسم

سلام عزیزم خوشگلم خوش می گذره!!!! هنوز که توی دلم هیچ تکونی نمی خوری تا وجودت رو لمس کنم ولی با تمام وجودم حست می کنم عزیزم چند روزی هست که یم خوام بیام و از داداشی برات بگم داداشی که سخت منتظر اومدنته و برای اومدنت لحظه شماری میکنه یادمه موقعی که داداشی توی دل من بود منم دایم میگفتم پس کی میاد توی بغلم و آخرش داداشی دو ماه زودتر اومد و همه گفتن دیدی انقده بی تابی کردی تا بچه زود بدنیا اومد حالا دیگه جرات نمی کنم برای اومدنت دلتنگی کنم و دایما می گم انشالله به موقع بیای و سختی های داداشی رو شما نکشی عزیزم گفتم امروز اومدم تا برات از داداشی بگم که چقده برای شما برنامه داره چقدر به فکر منه تا آسیبی به...
16 خرداد 1393

زیباترین تصویر دنیااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

نفسم، جیگرم، هستی من، وجودم و نازنینم سلامممممممممممممممممممم من امروز انقده خوشحالم که نهایت ندارهههههههههههههههههههههههههه آخه اگه شما و هر کسی هم جای من بود همین قدر خوشحال بود از دیشب بابایی که وجد و شعف من رو می بینه با تعجب به من نیگاه می کنه آخه اگه خود بابایی هم جای من بود حالش دقیقا جفت من می شد خوب عزیزم اگه گفتی چی شده . . . جان دلم قربونت بشم من دیشب قشنگترین تصویر دنیا رو دیدم تصویری واضح از نفســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم وای عزیزم انقده راحت دراز کشیده بودی که نگوو دکتر حکمت برام یک قسمت از مشاه...
1 خرداد 1393

خبرهای خوش از نفسم

سلام نفسم خوبی خوشگل مامان خوش می گذره اون تو مامانی که اذیتت نمی کنه ؟؟!!! هان!!! حالا حالا ها باید اون تو خوش بگذرونی و بزرگ و بزرگ بشی و دقیقا 7 ماه دیگه بیای توی بغلم اما خوشگلم توی این مدت که برات پست جدید نگذاشتم یک عالمه اتفاق افتاد که برات می گذارم: اولیش مال استرسیه که دکتر خانی بهم وارد کرد اونم بخاطر اینکه مقدار HCGمن کم بود و میگفت شاید اصلا نی نی در کار نباشه وای نمی دونی داشتم دق می کردم وقتی دکترم این رو گفت و با بابایی همون شب رفتیم آزمایشگاه شبانه روزی سروش و آزمایش دادم و دو ساعت بعد جوابش رو که گرفتیم دیدم توی روز تولد حضرت فاطمه (س) خدا دوباره بهمون یک هدیه بزرگ داد...
10 ارديبهشت 1393

هدیه ای از خدا روز سالگرد ازدواجمون

سلام خدای مهربون من سلام خدای مهربون من که هنوز به بنده هات امیدواری سلام خدای مهربونم که به من دوباره اعتماد کردی خدایا شکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرت که لیاقت دوباره مادر شدن رو به من دادی   سلام عزیزم سلام کوچولوی من توی دل مامان یک ماه مهمونی قدمت روی چشمام انشالله بتونم میزبان خوبی برات باشم عزیزم امروز سالگرد ازدواج من و بابایه توی این روز خدا هم نعمتش رو بهمون تموم کرد و هدیۀ با شکوهی رو بهمون داد هدیه ای که تا آخر عمرمون لذتش رو می بریم عزیزم امروز صبح سه تایی با هم رفیتم بیرون و داداشی رو که بردیم پیش دبستانی با بابایی رفتیم آزمایشگاه دکت...
16 فروردين 1393